اولین تولد ایلینم
اولین تولد ایلینم نفسم یک سال با حضور شما گذشت 21 اذر 91 اولین تولدته البته یک جشن کاملا خانوادگی. کیکتم عکس خودت بود. .چند روز خیلی تلاش میکنی که تنهایی راه بری فکر کنم 2 یا 3 روز دیگه راه بیفتی .
د 
اینم عکسهای تولدته
فرشته کوچولوی من حالا دیگه کاملا راه میری اما خیلی لجباز شدی هر چی را می خوای حتما باید بهش برسی مثل این اسب.........
عزیزم این عکس را اواخر زمستون گرفتم 2 هفته دیگه عید نوروز اما شما زیاد سرحال نیستین خیلی تب میکنی دکترم بردیمت اما گفتن چیز خواصی نیست خیلی نگرانتم 
دختر قشنگم اصلا دلم نمیخواد چیز زیادی در مورد این اتفاق بنویسم عید 92 سال خوبی واسمون نبود توی این چند روز مدام تب داشتی سال تحویل اینقدر گریه کردی که نفهمیدیم کی سال تحویل شد دومین روز عید بردیمت بیمارستان ازت ازمایش گرفتند گفتند باید بستری بشی
ما هم بردیمت بیمارستان طالقانی 11 روز بستری بودی که برای من هر روزش 100 سال 'گذشت بهتره از خاطر ات مربوط به بیمارستان چیزی ننویسم 12 فروردین مرخص شدی امیدوارم دیگه شما را در این وضعیت نبینم
عزیزم این عکس شما در 13 به در 92
خوب حالا دیگه شیطونیهای دختر نازم شروع شده بازی کردن با بچه ها را خیلی دوست داری مخصوصا مهدیس جون دوستاتم برای دیدنت اومدن
خونه مادر جون هستیم خودت میخوای غذا بخوری
2 اردیبهشت 92 حاضر شدی بری تولد داداش عرفان
تیب زدی حسابی اخه داری میری عروسی
این دختر ناز ایلین خودمه
تازه داری به حموم رفتن عادت میکنی
این خرگوش انتخاب شما بود هر کار کردیم نگیریمش شما راضی نشدین خیلی هم دوسش داری
با خاله جون رفتیم اسکله شما هم حسابی سرحالی
ابجی سوین و خیلی دوست داری............
مادر جون و بابا حاجی رفتن مکه شما هم با کلاه عمو جونت عکس گرفتین
چقدر بهت میاد
عروسکم چقدر ناز خوابیدی
امروز 31 خرداد تولد ابجی جونته شما هم حسابی به خودتون رسیدین
از روی اسکوتر پایین نمی یای
